مانده ام
من مانده ام با یک دل لبریز از دلواپسی
ماندن و پوسیدن همان روزی به حرفم می رسی
در این غریب آباد با خاک بیگانه با خاک بیگانه
ای عاشق رفتن خوش می روی خانه
هر جا که آهویی گم کرده راهش را
معصوم می بینی طرز نگاهش را
آنجا تو یادم کن دوست من دوست من
هر جا کبوتری با قلب دل پاکش
پر می زند اما افتاده از نفس
آنجا تو یادم کن دوست من دوست من
هر جا گلی از شاخه دیدی جدا مانده
پا در گلی از رفتن دیدی که جا مانده
هر جا قناری ها رو افسرده می بینی
یا پشت سالاری رو تا خورده می بینی
انجا تو یادم کن دوست من دوست من
یکشنبه 2 آذر 1387 - 3:13:30 PM